مرا که ملالی نیست...

مرا که ملالی نیست...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من زیر باران ایستاده‌ام...
و انتظار تو را می‌کشم....

چتری روی سرم نیست...

می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم...

تو قبل از پایان باران می‌رسی

یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟؟؟

مرا که ملالی نیست...

حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

نه از بوی یاس باران‌خورده خسته می‌شوم

نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است...

هروقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا...

من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم.

 



نظرات شما عزیزان:

Mohsen
ساعت0:39---8 شهريور 1391
طبيبان بر سر بالين من آهسته مي گفتند: كه امشب تا سحر اين عاشق دل خسته ميميرد/
زهرجا بگذرد تابوت من غوغا به پا خيزد/ چه سنگين مي رود اين مرده از بس آرزو دارد.
واقعا كه مطالبتون عالين


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:57 ] [ تنهاصبور ] [ ]